پدربزرگ طاس یک دختر جوان داستان داستان سکسی را روی زانو و سرطان لعنتی قرار داده است
11:49
35702
سرباره جوانانه دائما رسوایی و تندرما را باعث می شود توجه پدربزرگش را جلب کند. زن زیبا رشد کرده و در باباش علاقه خود را فرو ریخت. همانطور که او را در حمام دید و دیک بزرگ را دید. از آن زمان، زیبایی یک مکان و رویاهای یک عضو نادان خود را پیدا نمی کند. در نهایت، یک کمی توانست از پدر و مادرش بیرون بیاید و مجازات چندان طول نکشید تا صبر کند. پدربزرگ دخترش را روی زانو خود قرار داده و شروع به فشردن او با سرطان کرد، راننده خروس بزرگ خود را به گربه کوچک او. وقتی او فریاد می زند، فقط گوش می کنید، کودک واقعا از یک عضو از بابا طاس او به شدت ناراحت است. او واقعا ضربه زده، در نهایت رویای او به حقیقت پیوسته و اکنون دیک او به طور کامل در قدرت او است. و پدربزرگ تنها یک چیز را داستان داستان سکسی فهمید، که هرگز از این گربه رد نخواهد کرد.